حـــالا بيـــا و غــربت ما را مرور كن *** اي يــــادگــــــار وســعت سبـز جوانيم


گل مــي كنـــد به باغ نگـاهت جـوانيم

وقــتي بروي دامـــن خـــود مي نشانيم

داغ جنون قـــطره ي اشــكم به چشم تو

هر چند از دو چـشم خودت مي چكانيم

مـن عابـــر شــكســته دل خـلوت تو ام

تا بيـكران چشــم خـــودت مــي كشانيم

يك مشـت بغض يخ زده تفسير مي كند

انـــــدوه و درد غربــت بــي همــزبانيم

وقــتي پـريد رنگ تو از پشت قصه ها

تصــوير شد نهـــايت رنـــگــين كـمانيم

تو، آن گلي كه مي شــكفي در خيال من

پُر مي شود زعطر خوشــت زنــدگانيم

در كـهــكشان چـشم تو گم مي شود دلم

سرگـشتـــه در نــــهايــتي از بي نشانيم

زيــبـــاترين رديف غـــزلهاي من توئي

اي يـــــار ســــرو قـــامت ابـرو كمانيم

حـــالا بيـــا و غــربت ما را مرور كن

اي يــــادگــــــار وســعت سبـز جوانيم

شهادت حضرت معصومه


غمي ميان دل خسته ام شرر دارد
دل شكسته ام اينگونه همسفر دارد

كبوتري كه نشسته به روي ايوانم
دوباره آمده و از رضا خبر دارد

خيال غربت او مي كشد مرا ، اما
دلم زغصه زينب غمي دگر دارد :

ز كاروان اسيران وخواهري تنها
كه حلقه اي زيتيمان در به در دارد

ز مادري كه سپر شد كبود شد خم شد
ز مادري كه ز غم دست بر كمر دارد

ز مادري كه كنار سر دو طفلانش
ز كوچه هاي يهودي نشين گذر دارد

ز دختري كه يتيم است و در تمامي راه
به سمت نيزه بابا فقط نظر دارد

ز دختري كه به لكنت به عمه اش ميگفت
بگو به دختر شامي كه اين ، پدر دارد

ز صوت ضربه سنگين سنگها فهميد
لبان خشك پدر زخم هاي تر دارد

سر پدر به زمين خورد و بين آن مردم
كسي نبود كه سر را زخاك بردارد

شاعر:
       حسن لطفي

مواعظ و اندرزهاى امام سجاد (عليه السلام)

مواعظ و اندرزهاى امام سجاد (عليه السلام)
 
ابن آدم! إنّك لاتزال بخير ما كان لك واعظ من نفسك وما كانت المحاسبة من همّك وما كان الخوف لك شعاراً والحذر لك دثاراً.
 
(تحف العقول صفحه ۲۸۰)
 
گرچهانسان از موعظه ديگران بى‌نياز نيست، لكن موعظه‌اى كه از درون انسان برمى‌خيزد بهترين موعظه است، چون هركسى به صفات و عيوب خود از همه آگاه‌تر است.
بايدهمت انسان اين باشد كه خود را محاسبه كند. اگر ديگران ما را محاسبه نكنند،دليل نمى‌شود كه ما خود را محاسبه نكنيم. محاسبه، از لغزش‌هاى آينده انسانجلوگيرى مى‌كند.
مراد از خوف، خوف از خدا و عذاب او و كردار بد انسان است نه ترس از مردم و قدرتهاى پوشالى.
حذر،به معناى احتياط است لكن نه به اين معنا كه انسان دست از فعاليت بكشد بلكهبايد در ميدانهاى مختلف وارد شده اما همواره احتياط و پرهيز را رعايت كند كه معناى تقوا هم همين است.

منبع: دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت الله العظمي خامنه اي

گناه جوانی و 313 نفر یار

با وجود گناه اول جوانی و توبه، می توان جزو 313 یار امام زمان شد؟

توبه واقعی باشد همه آثار گناه را پاک می کند. تبدیل سیئات به حسنات می شود. نباید حالت توقع پیش آید. زیاده خواهی به معنای شانیت برای خود قائل شدن، محرومیت است. از طرفی هم کم خواستن محرومیت است. ولی نباید سبب یاس و نامیدی شود. این که دوست داریم جزو 313 نفر باشیم، کمال خواهی خوب است. گفت نوکرِ نوکر اهل بیت هم باشیم راضی هستیم (نه به معنای کم خواهی! به معنای خود را کم دیدن)

البته توبه حقیقی همه گناهان را پاک می کند و می تواند انسان را به درجات بالا برساند.

باز هم برای تو ای دوست...

المنةلله که در میکده باز است
زآن رو که مرا بر در او روی نیاز است
خُم‌ها همه در جوش و خروشند ز مستی
وآن می که در آن جاست حقیقت نه مَجاز است
از وی همه مستی و غرور است و تکبر
وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است
رازی که بَرِ غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او مَحرَمِ راز است
شرحِ شِکَن زلف خم‌اندر‌خم جانان
کوته نتوان کرد که این قصه دراز است
بار دل مجنون و خم طُره لِیلی
رُخساره‌ی محمود و کفِ پای اَیاز است
بردوخته‌ام دیده چو باز از همه عالم
تا دیده من بر رخ زیبای تو باز است
در کعبه‌ی کوی تو هر آن کس که بیاید
از قبله‌ی ابروی تو در عین نماز است
ای مجلسیان! سوز دل حافظ مسکین
از شمع بپرسید که در سوز و گداز است

بهترین برادر تو...

امام عسكرى سلام الله علیه :

خَيرُ إخوانِكَ مَن نَسِىَ ذَنبَكَ و ذَكَرَ إحسانَكَ إلَيهِ

بهترين برادر تو كسى است كه خطايت را فراموش كند و احسان تو را به خود ، به ياد آورد .

بحار الأنوار : ج ۷۸ ، ص ۳۷۹ / دوستی در قرآن و حدیث: ص194

مدح امام حسن عسکری (علیه السلام)


زهی آن عبد خدایی که خدایی‌ست جلالش
صلوات از طرف خالق سرمد به جمالش

حسن بن علی این نجل جواد بن رضا را
که درود از علی و فاطمه و احمد و آلش

هر که بگرفته به رخ آبرو از خاک در او
اشک شوق آمده در چشم? چشم آب زلالش

هر که شد دور از او، گلشن فردوس، حرامش
هر که شد زائر او، وصل خداوند، حلالش

هر که بی‌مهرِ وی آرد به جزا طاعتِ سلمان
کلِّ طاعت به سر دوش شود کوهِ وبالش

او بوَد عسکری و عسکر او خیل ملایک
گو بیایند همه دیو صفت‌ها به قتالش

گرچه در تحت نظر بود، ولی فاتح دل شد
که روی سینه بوَد مهدی موعود، مدالش

خصمش از پا فتد و سر به در آرد ز جهنم
گر چه یک چند دهد حضرت دادار، مجالش

سجده بر تربتش آرند چه حور و چه ملایک
سائل سامره باشد چه نساء و چه رجالش

هر که رو بر حرمش کرد، جحیم است حرامش
هر که بر سامره‌اش پشت کند، وای به حالش

رَف‌رَفِ عقل کجا و پر پرواز عروجش؟
بیم دارم که به یک لحظه بسوزد پر و بالش

ز بهشت حرم سامره‌اش هر که گریزد
به خدا دیدن گلزار بهشت است محالش

وجه نادید? ذات ازلی، مصحف رویش
شاهکار قلم صنع الهی، خط و خالش

عوض خشم از او لال? لبخند ستاند
هر که با قهر کند روی به میدان جدالش

این عجب نیست که در عرش زند بانگ تفاخر
که به دور حرم سامره گردد مه و سالش

صلوات علی و فاطمه و خیل امامان
به کمال و به جلال و به جمال و به خصالش

گو بگردند ملایک همه‌جا ملک خدا را
نه توان دید نظیرش، نه توان یافت مثالش

از خدا تا ابدالدهر جدا مانده و مانَد
هر که از راه محبت نبرد ره به وصالش

خسروان تاج گذارند و دل از تخت بشویند
راه یابند اگر یکسره در صفِّ نعالش

مدح او گر زِ خلایق نبوَد می‌سزد آری
پسرش مهدی موعود زند دم ز مقالش

اگر از روی خداییش زند پرده به یک سو
مهر با جلو? خود ذره شود ماه هلالش

عالم دل شود آباد به یاد حرم او
گرچه کردند خراب از ره کین اهل ضلالش

اوست آن بنده که دارد به همه خلایق خدایی
او خدا نیست ولی وهم بوَد مات جلالش

قعر دریا و پر کاه خدایا چه بگویم
نظم من چون ببرد راه به دریای کمالش؟

به جز از مادر و جد و پدر و خیل امامان
این محال است، محال است که یابند همالش

اوست آن باغ بهاری که خزان دور ز دوْرش
اوست آن مهر فروزان که به حق نیست زوالش

ناز بر جنّت و فردوس کند در صف محشر
گر بوَد در کفن شیعه گیاهی ز نهالش

جان نهم در کف ساقی اگر از لطف و عنایت
دهدم جام و در آن جام بوَد عکس خیالش

خشک گردیده در این جامه قلم در کف «میثم»
چه بیارد؟ چه بگوید به چنین منطق لالش؟

  شاعر:حاج غلامرضا سازگار

بدون شرح...


دوستی از زبان حافظ


نی قصه‌ی آن شمع چگل بتوان گفت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت
غم در دل تنگ من از آن است که نیست
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
عمری ز پی مراد ضایع دارم
وز دور فلک چیست که نافع دارم
با هر که بگفتم که تو را دوست شدم
شد دشمن من وه که چه طالع دارم

حافظ

برادری در قرآن

« إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُواْ بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ » .


«در حقيقت ، مؤمنان ، برادران [يكديگر] اند . پس ميان برادرانتان را سازش دهيد»


 الحجرات : ۱۰.